اواخر سال یازدهم هجری، هنگامیکه مسلمانان از نبرد با مرتدین فراغت یافتند، مرکز فرماندهی سپاه اسلام در مدینۀ منوره برای مواجهه با خطر دو دولت بزرگ آن روزگار (امپراتوری فارس و امپراتوری روم) تصمیم قطعی گرفت. نقشۀ راه این بود که در یکی از این دو جبهه با تمام توان و نیرو به نبرد بپردازند و در جبهۀ دیگر موضع دفاعی اتخاذ کنند، به گونهای که قدرت تحرک و جابهجایی سریع در هر دو جبهه را داشته باشند و هر دو دولت از وجود آنها احساس رعب و ترس کنند و از نظر روانی نیز اوضاع به سمتی برود که آنها نتوانند علیه مسلمانان متحد شوند و با یکدیگر ائتلاف کنند.
در واقع با پایان قضیۀ مرتدین، بزرگترین خطری که مسلمانان را تهدید میکرد، خطر دولت ساسانیان فارس بود؛ زیرا آنها از مرتدین حمایت میکردند و برای ضربه زدن به اسلام و مسلمین از هیچ کوششی دریغ نمیکردند؛ ازاینرو خلیفۀ اول حضرت ابوبکر صدّیق رضیاللهعنه با شروع نبرد در این جبهه موافقت کرد. (شاکر، التاریخ الاسلامی: ۳/۱۳۹)
نبردها با دولت ساسانی در جریان بود که خلیفۀ اول در جمادیالثانی سال سیزدهم هجری از دنیا رفت. در دوران خلیفۀ دوم حضرت عمر فاروق رضیاللهعنه نبردها ادامه یافت و بخشهای زیادی از سرزمین عراق و ایران از سلطۀ امپراتوری ساسانی خارج شد. با شهادت عمر فاروق در سال ۲۳ هجری، فتوحات در دوران خلیفۀ سوم حضرت عثمان رضیاللهعنه ادامه یافت و با مرگ یزدگرد سوم در سال ۳۱ هجری فتح ایران به پایۀ تکمیل رسید.
تعامل فاتحان مسلمان با مردم
اسلام دین رأفت و رحمت است و همانگونهکه خداوند فرموده است: لَاإِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی (بقره: ۲۵۶)، هیچگونه اجباری در پذیرش آن وجود ندارد. از اینرو وقتی نخستین فاتحان وارد خاک ایران شدند طبق قوانین اسلام سه راه پیشروی مردم قرار دادند: ۱٫ پذیرش دعوت اسلام؛ ۲٫ قبول صلح؛ ۳٫ جنگ. با این شرایط به مغلوبین اختیار کامل داده میشد تا سرنوشت خود را خود انتخاب کنند. بر این اساس مردم برخی شهرها اسلام را پذیرفتند، و برخی نیز صلح کرده و جزیه پرداختند.
البته جزیه بار جدیدی بر دوش آنان نبود، چرا که آنچه بهعنوان جزیه از آنها مطالبه میشد، همچون باجی بود که در عهد ساسانیان نیز ـ مخصوصاً اگر از طبقۀ نجبا نبودند ـ از آنها گرفته میشد، چنانکه آنچه نیز از آنها بهعنوان خراج زمین گرفته میشد بیشوکم همان اندازه بود که در روزگار خسروان از اراضی آنها میستاندند. (زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام:۳۷۷) با این تفاوت که در اسلام از امتیازاتی که به اهل ذمه (غیر مسلمانان مقیم در سرزمین اسلامى، به موجب قرارداد ذمّه) داده میشد، بهرهمند میشدند. از طرفی عدالتی که در اسلام بود هرگز نظیر آن را شاهد نبودند، چنانکه هنگامی که خبر شورش مردم اهواز و برخی شهرها به خلیفۀ دوم رسید تعجب کرد و گفت شاید در سیاستش در برخورد با مناطق فتح شده مشکلی وجود دارد یا مسلمانان به اهل ذمه آزار میرسانند که آنان دست به شورش میزنند. لذا صاحبان رأی و آگاهان را خواست و در این باره پرسید. معلوم شد که مشکل از نحوۀ تعامل و برخورد مسلمانان نبوده، بلکه وجود پادشاه فراری فارس و تحریک مردم توسط عوامل وی، علت آن شورش بوده است؛ بنابراین دستور پیشروی به سوی مناطق فتح نشده را صادر کرد. (عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الأموی: ۱۹۷)
گذشته از این خلیفۀ دوم نسبت به ارزشهای ملتهای مغلوب بیتوجه نبود و در رابطه با ملت فارس و ایرانیان نیز این مسئله را مدنظر داشت. حضرت عمر شخصیتی دوراندیش بود و آگاه بود که وقتی ارزش و کرامت آدمی حفظ شود، هیچگاه جان خود را به خطر نمیاندازد و دست به شورش نمیزد. این امر تأثیر زیادی در اسلام آوردن مردم ایران داشت. (همان: ۲۰۰)
از دیگر سیاستهای نیکو و نمونههای عدالت ایشان در این ممالک آن بود که دستور داد ثروت و دارایی مردم در دست خود آنان باقی بماند و سپاهیان را از تصرف املاک و دارایی مردم بومی منع کرد و در تعیین جزیه و خراج، وضعیت مالی افراد و وضعیت زمین را در نظر میگرفت، و تأکید داشت که کشاورزان همچنان در زمینهای خود به زراعت مشغول باشند. از عبداللهبن هبیره روایت شده است که عمر رضیاللهعنه دستور داد به فرماندهان لشکرها اعلام شود حقوق و مخارج خانوادهشان بر عهدۀ دولت است، بنابراین آنان دست به کشاورزی نزنند و این امر را به مردم بسپارند. (العظیم، أشهر مشاهیر الإسلام فی الحروب و السیاسۀ: ۳۱۶)
این رفتارهای نیکو و عادلانه در طول قرنهای نخستین ادامه داشت و در حق اهل ذمه هیچگونه تعرضی صورت نمیگرفت، چنانکه بیشتر مردم کرمان در تمام مدت خلافت امویها زردشتی ماندند و در روزگار استخری صاحب کتاب “المسالک و الممالک” زردشتیان فارس اکثریت را تشکیل میدادند. مقدسی صاحب کتاب “احسن التقاسیم” نیز که از مؤرخان و جغرافینویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت کرده است، در کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام آنها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمه محترمتر بودهاند، یاد کرده است. وی همچنین راجع به مذهب اهل خراسان میگوید: «در آنجا یهودی بسیار است و مسیحی کم و اصنافی از مجوس در آنجا هستند.» عجیب این است که زردشتیان در صدر اسلام که دورۀ سیادت سیاسی عرب است آزادی و احترام بیشتری داشتهاند از دورههای متأخرتر که خود ایرانیان حکومت را بهدست گرفتهاند. (مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران: ۸۵ ـ ۸۶)
سیر انتشار اسلام در ایران
تقریباً تمام ایرانیان بدون اعمال زور و فشار معتنابهی از طرف فاتحان در مدت قرون اندکی به اسلام گرویدند. (اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی: ۱/۲۴) از علل این امر برخورد نیکوی فاتحان و والیان مسلمان بود، آنان هیچ وقت معاهداتی را که با مردم سرزمینهای فتح شده منعقد میکردند نمیشکستند و به عهد و پیمان خود وفادار بودند. (عبداللطیف، العالم الاسلامی فی العصر الاموی: ۳۳۴) از طرف دیگر والیانی که انتخاب میشدند برخورد آنان باعث میشد که مردم به اسلام علاقهمند شوند، چنانکه صاحب تاریخ سیستان در مورد ربیع الحارثی والی امیر معاویه رضیاللهعنه مینویسد: «ربیع بیامد به سیستان و سیرتهای نیکو نهاد و مردمان را جبر کردند تا علم و قرآن و تفسیر آموختند، و داد و عدل فرو نهاد، و بسیار گبرکان مسلمان گشتند از نیکویی سیرت او.» (تاریخ سیستان: ۱۲۵)
از سوی دیگر معاویه برای انتشار دین اسلام در میان مردم ایران تلاش میکرد. برای نیل به این منظور، دهها هزار خانوادۀ عرب را در مناطق ایران، بهویژه در خراسان ساکن کرد که آمیزش عرب و ایرانی راهی برای گسترش تعالیم اسلامی و زبان و فرهنگ عرب باشد. (طقوش، دولت امویان: ۴۲) برخی از مردم ایران از این مهاجران تازهوارد استقبال میکردند و از آنها تعالیم اسلام و قرآن را تلقی میکردند و گاه در پناه آنها از تجاوز عمال و رهزنان و دیگران در امان میزیستند. از آن گذشته گاه معاشرت و صحبت با فاتحان مداین و نهاوند را افتخار و غنیمت میشمردند. (زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام: ۳۷۱)
همچنین عمر[بن عبدالعزیز رحمهالله] حرکتی را سازماندهی کرد که دارای احساسات دینی برای گسترش اسلام بود. به ساکنان سرزمینهای فتحشده برای ورودشان به اسلام، اموال تشویقی داد. او همچنین به کارگزاران استانها دستور داد اهل ذمه را به اسلام دعوت کنند. به کارگزار خود در خراسان، جرّاحبن عبدالله حَکَمی، دستور داد مردم ساکن آن سرزمین را به اسلام دعوت کند و به ایشان اطلاع دهد که هر کسی اسلام بیاورد، از جزیه و خراج معاف خواهد بود و نام او در دیوان عطا ثبت شده، با او همانند بقیۀ مسلمانان ـ به لحاظ حقوق و تکالیف ـ رفتار خواهد شد. (طقوش، دولت امویان: ۱۷۸و۱۸۱)
ارمغانهای اسلام برای ایرانیان
روزی که اسلام هر شهری را ـ در ایران ـ میگشود تحولی شگرفت در احوال «فرد» و نظام «جامعه» روی مینمود. برای «فرد» حقوق تازهای پدید میآمد که از آن بیخبر بود و وظایف تازهای تعیین میشد که بدان آشنایی نداشت. در جامعه نظم طبقات و امتیاز خاندانها از بین میرفت و دین تازه فاصلهای را که بین کفشگرزاده و موبدزاده بود پر میکرد. دیوار عظیم مالکیتهای بزرگ که اهل بیوتات و اقطاعداران بزرگ را از رعایای خرد جدا میکرد، بر سر هر دو طبقه فرو میریخت. (زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام: ۳۷۳)
اسلام همچنین ایران را که گرفتار تشتت افکار و عقاید مذهبی بود نجات داد و بهجای آن وحدت عقیده برقرار کرد. این کار برای اولین بار بهوسیلۀ اسلام در این مرز و بوم صورت گرفت. اسلام حصار مذهبی و حصار سیاسیای که گرداگرد ایران کشیده شده بود و نمیگذاشت ایرانی استعداد خویش را در میان ملتهای دیگر بروز دهد و هم نمیگذاشت این ملت از محصول اندیشۀ سایر ملل مجاور یا دور دست استفاده کند، درهم شکست. دروازههای سرزمینهای دیگر را بهروی ایرانی و دروازۀ ایران را بهروی فرهنگها و تمدنهای دیگر باز کرد. از این دروازههای باز دو نتیجه برای ایرانیان حاصل شد، یکی اینکه توانستند هوش و لیاقت و استعداد خویش را به دیگران عملاً ثابت کنند، بهطوری که دیگران آنها را به پیشوایی و مقتدایی بپذیرند؛ دیگر اینکه با آشنا شدن با فرهنگها و تمدنهای دیگر توانستند سهم عظیمی در تکمیل و توسعۀ یک تمدن عظیم جهانی به خود اختصاص دهند. (مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران: ۲۶۹ـ۲۷۴)
از دیگر نتایج نفوذ اسلام در ایران رواج تدریجی خط عربی بود. این خط، نسبت به خط پیچیدۀ فارسی میانه (پهلوی) این مزیت را داشت که فوقالعاده ساده بود، چنانکه پذیرفتن آن موجب پیشرفت شد.
خط عربی از کوتاهی و زیبایی فوقالعاده، یعنی دو عاملی که خط لاتین فاقد آن است، برخوردار است. هنرمندان به زودی متوجه این زیبایی شدند و خوشنویسی را بهصورت یکی از بلندمرتبهترین هنرهای ایرانی درآوردند. خوشنویسی، مینیاتور، صحافی و کاغذسازی دستبهدست هم داده فرصتهای عالی برای کتابدوستان فراهم ساخت. ایرانیان در این زمینه هم استادی خود را به منصۀ ظهور میرسانند. عمل زیبایی این خط از نظر سخنپردازان یعنی شاعران، نیز دور نماند که گاهی مضامین شعری مورد نظر را با شکل حرف مرتبط میساختند. اگر چنین شعری به خط لاتین یا سیریلی نوشته شود تأثیر خویش را از دست میدهد، زیرا در این گونه موارد شکل حرف از معنای مورد نظر شاعر تفکیکناپذیر است. (ریپکا، تاریخ ادبیات ایران: ۱۱۸-۱۱۹)
از طرفی دیگر طی سدۀ نخست، تقریباً هیچگاه عربها نسبت به زبان فارسی کینه و خشم و حتی حساسیتی از خود نشان ندادهاند. (آذرنوش، چالش میان فارسی و عربی: ۱۸۱)
کوچکترین سندی در دست نیست که خلفا، حتی خلفای اموی مردم ایران را به ترک زبان اصلی خود ـ البته زبانهای اصلی خود، زیرا در همۀ ایران یک زبان رایج نبوده، در هر منطقهای زبان مخصوص بوده است ـ مجبور کرده باشند، آنچه در این زمینه گفته شده مستند به هیچ سند تاریخی نیست، وهم و غرض و مرض است. زیبایی و جاذبۀ لفظی و معنوی قرآن و تعلیمات جهانوطنی آن، دستبهدست هم داد که همۀ مسلمانان این تحفۀ آسمانی را با این همه لطف از آن خود بدانند و مجذوب زبان قرآن گردند و زبان اصلی خویش را به طاق فراموشی بسپارند. (مطهری، مجموعه آثار: ۱۴/۵۸۷)
تمدن اسلامی که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقی، برتری سطح زندگی، سعۀ صدر و اجتناب نسبی از تعصب، و توسعه و ترقی علم و ادب، طی قرنهای دراز پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی فرهنگ عالم انسانیت قرار داد، بیشک یک دورۀ درخشان از تمدن انسانی است و آنچه فرهنگ و تمدن جهان امروز بدان مدیون است، اگر از دَینی که به یونانیان دارد بیشتر نباشد کمتر نیست، با این تفاوت که فرهنگ اسلامی هنوز در دنیای حاضر تأثیر معنوی دارد، و به جذبه و معنویت آن نقصان راه ندارد. (زرینکوب، کارنامۀ اسلام: ۲۱)
نخستین حکومتهای ایرانی در دورۀ اسلامی
پس از اینکه فاتحان نخستین وظیفۀ خود را مبنی بر رسانیدن دین اسلام و آخرین پیام الهی به مردم این مرز و بوم ادا کردند، رفتهرفته حکومت به خود این مردم منتقل شد. این حاکمان که دیگر آن شاهان مستبد ساسانی نبودند در راه خدمت به این مملکت و نشر علم تلاش کردند.
طاهریان ( ۲۰۶ـ ۲۵۹ هجری) بهعنوان نخستین حاکمان نیمهمستقل ایرانی از لحاظ فرهنگی تماماً به تمدن عرب ـ اسلام زمان خود تعلق داشتند.
طاهریان حامی بسیاری از ادبا و دانشمندان بزرگ معاصر خود بودند. آنان همچنین به بهبود کشاورزی و پاسداری از روستاییان در برابر بهرهکشیها علاقهمند بودند. عبداللهبن طاهر با شنیدن منازعات مکرری که بر سر آب میرفت و برای حفظ و حراست دقیق قنوات، فقهای خراسان و عراق را فراز آورد تا کتابی محکم در باب قانون و کاربندی حقوق آب تدوین کنند، این تألیف که «کتاب القنی» نام داشت تا دورۀ غزنویان در خراسان استفاده میشد. (فرای، تاریخ ایران: ۴/۹۲ـ۹۳)
حکومت طاهریان در سال ۲۵۹ هجری با شکست از صفاریان به رهبری یعقوببن لیث صفاری به پایان رسید. پس از یعقوب چند تن از جانشینان او بر تخت نشستند تا اینکه سامانیان (۲۷۹ـ ۳۸۹ هجری) حکومت را از آن خود کردند.
عصر سامانیان یکی از دورههای درخشان تاریخ ایران بهشمار میرود، و دانشمندانی نظیر خوارزمی، جیهانی، فارابی و شاعرانی چون رودکی در این دوره میزیستند. در این دوره کتابهای فارسی و عربی در پایتختشان نظیر بلاد دیگر سامانی نوشته میشد و کتابخانهای در بخارا وجود داشت که تحسین دانشمندان از جمله ابنسینا را که در اواخر عهد سامانی از آن بهره گرفت برانگیخته بود. (همان:۴/۱۲۵)
سامانیان در مقایسه با طاهریان دودمانی بسیار متمرکز بودند، و رشد دیوانسالاری با رشد شهرها همراه بود، بر وسعت و پیچیدگی بخارا و سمرقند و خصوصاً نیشابور و دیگر شهرهای خراسان افزوده شد. (همان:۴/۱۳۳)
خراسان و ماوراءالنهر در عصر سامانیان مرکز تجدید حیات فرهنگی گردید که جلوههای آن ظهور زبان فارسی نو و شکلگرفتن آن در اشعار حماسی ملی ایران و توسعۀ نوع سبک معماری و نقاشی ایرانی اسلامی بوده و چون شهرهای خراسان در مسیر راه کاروانیای واقع بودند که عراق و بغداد بزرگترین مراکز مصرف در خاورمیانه را با آسیای میانه و ماورای آن متصل میساخت؛ از اینرو این شهرها از بازرگانی ترانزیتی سود بسیار میبردند. حتی یک بازرگان نیشابوری میتوانست شریک تجاری در نواحی دور دستی نظیر بلغار و ولگای میانه داشته باشد. (باسورث، تاریخ غزنویان: ۱۴۷ـ ۱۵۰)
غزنویان نیز که پس از سامانیان حکومت را بهدست گرفتند به جایگاه علم و علما ارج نهادند. بهگفتۀ دولتشاه سمرقندی همواره ۴۰۰ شاعر ملازم سلطان محمود بودند و مقدم شعرای دربار امیرالشعرا عنصری بود. بیرونی دانشمند بلندپایه معاصر او ایام آخر حیاتش را در غزنه به پایان برد و «قانون مسعودی»، رسالۀ عظیم در نجوم خود را به مسعود، و کتاب «الجماهیر فی معرفۀ الجواهر» را که کتابی در کانشناسی است به مودودبن مسعود اتحاف کرد. از آنجایی که مسعود، بیرونی را به غزنه، دروازۀ هند آورده بود؛ بنابراین میتوان گفت که این مسعود بود که امکان نوشتن کتاب «تحقیق ما للهند» را فراهم ساخت. (همان: ۱۳۱)
بههرحال ایران از نظر علمی، پس از اسلام پلههای ترقی را پیمود و علما و دانشمندان بسیاری را تربیت کرد، در این دوره در ایران کتابخانههای بزرگی بوده است مثل کتابخانۀ عضدالدوله در شیراز و نیز یاقوت حموی که اندکی پیش از حمله مغول در خراسان و ماوراءالنهر بوده است در مرو ۱۲ کتابخانه دیده بود که در یکی از آنها نزدیک دوازده هزار مجلد کتاب وجود داشته این خزاین کتب قسمتی از آنهاست که از نامشان اطلاع حاصل شده است و حال آنکه در این دورۀ پرثروت که مزین بوده است بهوجود دانشمندان بیشمار و امرای دوستدار علم و رجال و ثروتمندان دانشدوست، کتابخانههای خصوصی و عمومی و کتابخانههای متعددی که وقف مدارس و جوامع بوده شماره نداشت. (صفا، تاریخ ادبیات در ایران: ۱/۲۶۱ـ۲۶۳)
پینوشت:
۱٫ آذرنوش، آذرتاش؛ چالش میان فارسی و عربی؛ تهران: نشر نی، ۱۳۸۵٫
۲٫ اشپولر، برتولد؛ تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی؛ ترجمۀ جواد فلاطوری؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۹٫
۳٫ باسورث، کلیفورد ادموند؛ تاریخ غزنویان؛ ترجمۀ حسن انوشه؛ چاپ دوم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۸٫
۴٫ تاریخ سیستان؛ به تصحیح ملکالشعرای بهار؛ تهران: انتشارات زوّار، ۱۳۸۸٫
۵٫ ریپکا، یان و دیگران؛ تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه؛ ترجمۀ عیسی شهابی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۵٫
۶٫ زرینکوب، عبدالحسین؛ کارنامۀ اسلام؛ چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۶٫
۷٫ شاکر، محمود؛ التاریخ الإسلامی؛ بیروت: المکتب الإسلامی، ۱۴۲۱ق./ ۲۰۰۰م.
۸٫ صفا، ذبیحالله؛ تاریخ ادبیات در ایران: چاپ چهاردهم، تهران: انتشارات فردوس، ۱۳۷۵٫
۹٫ طقوش، محمدسهیل؛ دولت امویان؛ ترجمۀ حجتالله جودکی؛ چاپ هفتم، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۲٫
۱۰٫ عبداللطیف، عبدالشافی محمد؛ العالم الإسلامی فی العصر الأموی؛ قاهره: دارالسلام، ۱۴۲۹ق./ ۲۰۰۸م.
۱۱٫ العظیم، رفیق بک؛ أشهر مشاهیر الإسلام فی الحروب والسیاسه؛ بیروت: دارالرائد العربی، ۱۴۰۳ق./۱۹۸۳م.
۱۲٫ فرای، ریچارد نلسون؛ تاریخ ایران کمبریج (از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان)؛ ترجمه حسن انوشه؛ چاپ نهم، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۹۰٫
۱۳٫ مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران؛ چاپ هشتم، تهران: شرکت افست، ۱۳۵۹٫
۱۴٫ مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ چاپ چهارم، تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۷۸٫
تحقیق و نگارش: احمد علیزهیشهبخش
چاپ شده در شمارۀ ۶۱-۶۲ فصلنامۀ ندای اسلام