اشاره: سیرۀ بزرگان صحابه و سابقینِ اولین این امت، اعم از مهاجرین و انصار، بهویژه خلفای راشدین، همواره منبع هدایت و الهام تک تک مسلمانان و جوامع اسلامی در طول تاریخ اسلام بوده و هست. خلفای راشدین در کنار جایگاه بلند دینی و ایمانیشان، به عنوان بزرگترین رهبران امت اسلامی پس از پیامبر خاتم صلّیاللهعلیهوسلّم، صاحب نقشی بینظیر در تاریخ اسلام هستند، و عظمت این دین و این امت با نام و کارنامه خدمات درخشان آنان گره خورده است. بر این اساس امت اسلامی تا قیام قیامت وامدار آنان است، و به آگاهی و شناخت دقیق و عمیق از زندگی و سیرت آنان نیاز مبرم دارد.
در نوشتار پیشرو، خلاصهای از زندگی و سیرت سومین خلیفه راشد، خلیفه شهید و مظلوم حضرت عثمانبن عفّان رضیاللهعنه بیان میشود؛ شخصیتی که افتخار همسری دو دختر پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم را یکی پس از دیگری داشته، پسر دختر عمه آنحضرت بوده، از اولین کسانی بوده که اسلام را پذیرفته و از هیچ کوشش و کمکی در تقویت دین دریغ نکرده، و تا پای جان در خدمت اسلام و مسلمانان بوده است.
سیدنا عثمان در سال ۵۷۷ میلادی، ۴۷ سال پیش از هجرت در شهر طائف چشم به جهان گشود. دو کنیه داشت، قبل از اسلام ایشان را ابوعمرو و بعد از اسلام ابوعبدالله میخواندند، زیرا خداوند به او و رقیه، دختر رسول اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم، پسری به نام عبدالله عنایت کرده بود. اسم پدرش عفّان و اسم مادرش أروی بود. از تیره بنیامیه یکی از تیرههای سرشناس و مشهور قریش بود. بعد از بنیهاشم، بنیامیه جایگاه خاصی در بین قریش داشتند. نسب حضرت عثمان از طرف پدر و مادر در پنجمین پشت یعنی عبدمناف به رسول اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم میرسد و در ضمن مادربزرگش از طرف مادر، امحکم دختر عبدالمطلب، عمه رسول خدا و حضرت علی بود؛ یعنی حضرت عثمان پسر دختر عمه حضرت رسول و حضرت علی بود.
برای ملقب شدن ایشان به ذیالنورین (صاحب دو نور)، دو علت بیان کردهاند: علت اول و راجح را علامه بدرالدین عینی شارح صحیح بخاری اینگونه بیان کرده است: «از مهلببن ابوصفره سؤال کردند که چرا عثمان، ذیالنورین لقب یافت؟ وی فرمود: ما سراغ نداریم که دو دختر پیامبری بهطور متوالی در عقد نکاح کسی در آمده باشد به جز عثمان؛ یعنی آن دو نور دو دختر گرامی رسول اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم بودند.»(عمده القاری: ۱۶/۲۰۱)
همچنین عبداللهبن عمربن أبان جعفی گفته است: «داییام حسین جعفی از من پرسید آیا میدانی چرا عثمان به ذیالنورین ملقب شده است؟ گفتم: خیر! فرمود: چون از زمان آدم علیهالسلام تا قیام قیامت کسی پیدا نشده و نمیشود که دو دختر پیامبری بهطور متوالی در عقد نکاح وی در آمده باشد به جز عثمان.»(سنن بیهقی: ۷/۷۳)
علت دوم اینکه چون عثمان هر شب قرآن را به کثرت در نماز تلاوت میکرد و قیاماللیل و قرآن دو نور هستند لذا به ذیالنورین ملقب شد.(عقاد، عثمانبن عفان: ۷۹)
پدرش عفّان مردی ثروتمند و تاجر بود، و در یکی از سفرهای تجاریش در شام از دنیا رفت و مال و ثروت فراوانی برای فرزندش به ارث گذاشت. حضرت عثمان هم با مالی که از پدرش باقی مانده بود به تجارت پرداخت و از مالش سود زیادی حاصل کرد و به قومش کمک میکرد.(شاکر، التاریخ الاسلامی:۳/۲۱۱)
داستان پذیرش اسلام
عثمان ۳۴ ساله بود که حضرت ابوبکر او را به پذیرش اسلام دعوت کرد، و او نیز فوراً اسلام را پذیرفت. به گفته ابواسحاق او بعد از ابوبکر و علی و زیدبن ثابت چهارمین مردی بود که اسلام آورد.(ابنهشام، السیره النبویه: ۱/۳۸۷)
درباره علت مسلمان شدنش دو روایت ذکر شده است: یکی اینکه ایشان به همراه طلحهبن عبیدالله در سفری تجاری از شام بهسوی مکه بازمیگشت که در بین راه در حالتی بین خواب و بیداری صدای «أیها النیام هُبّوا فإنّ احمد قد خرج بمکّه؛ ای انسانهای خوابیده برخیزید که احمد در مکه مبعوث شده است.» را شنید که از بعثت پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی صلّیاللهعلیهوسلّم خبر میداد.
دوم اینکه علامه ابنحجر عسقلانی در الإصابه روایت کرده است که سعدا بنت کریز خاله عثمان که در جاهلیت کاهن بود به او از بعثت پیامبر خبر داده بود. عثمان میفرماید: سخن خاله در قلبم نشست لذا همیشه در این باره فکر میکردم. روزی تنها دیداری با ابوبکر داشتم. ابوبکر دید که من در فکر فرو رفتهام، از من پرسید: چرا در فکر فرو رفتهای؟ من آنچه را که از خالهام شنیده بودم به ابوبکر گفتم. ابوبکر گفت: ای عثمان تو مرد عاقلی هستی و حق را از باطل تشخیص میدهی، چه هستند این بتهایی که قوم ما آنها را پرستش میکنند؟ آیا اینها سنگهایی نیستند که نه میشنوند و نه میبینند؟ گفتم: بله! اینها همانگونهاند که میگویی. فرمود: خالهات به تو راست گفته است؛ این است فرستاده خدا محمدبن عبدالله که خداوند او را با رسالتش بهسوی انسانها فرستاده است. آیا میخواهی به نزدش بروی و سخنانش را بشنوی؟ گفتم: خیر. اما در همان لحظه رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم و علیبن ابیطالب از آنجا گذشتند. ابوبکر بهسوی رسول خدا رفت و آهسته در گوشش چیزی گفت. ناگهان رسولالله بهسوی من آمد و گفت: ای عثمان دعوت خدا را بهسوی بهشتش پاسخ ده؛ من فرستاده خدا بهسوی تو و خلقش هستم. من به محض شنیدن این سخنان حالم دگرگون شد و بدون درنگ مسلمان شدم.(شاکر، التاریخ الإسلامی: ۳/۲۱۱ـ ۲۱۳٫ ابنسعد، الطبقات: ۳/۵۵)
خبر اسلام آوردن عثمان تأثیر بسزایی در بین قریش گذاشت، چون ایشان از جایگاه ویژهای در بین آنان برخوردار بود. عمویش حکمبن ابیالعاص کوشید تا او را از دین جدید بازگرداند، حتی به آزار و شکنجه وی روی آورد، اما نتوانست در ایمانش خللی ایجاد کند. مادرش أروی نیز که تا آنوقت مسلمان نشده بود، هر چه تلاش کرد نتوانست عثمان را از اسلام بازگرداند.
ویژگیها و جایگاه
حضرت عثمان دو امتیاز ویژه داشت: اولاً بسیار باوقار و باحیا بود، چنانکه رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم فرمود: «عثمان با حیا است حتی فرشتهها از او حیا میکنند.» ثانیاً بسیار جواد و سخاوتمند بود. در آنزمان کسی در قریش به سخاوتمندی مثل او نبود.
ایشان پیش از اسلام از افضلترین و بهترین افراد در بین قومش بهشمار میآمد و فردی شیرین سخن و بسیار محبوب بود. حتی زنان در هنگام لالایی فرزندانشان این شعر را میخواندند: «أحبّکَ والرحمن/ حبَّ قریش لعثمان؛ بهخدا قسم دوستت دارم، به اندازهای که قریش عثمان را دوست دارند.»(موسوعه التاریخ الاسلامی: ۱/۶۱۸)
حضرت عثمان قبل از اسلام هرگز برای بتی سجده نکرده، مرتکب کار خلاف عفت نشده و شراب ننوشیده بود. وی میگفت: «شراب عقل را از بین میبرد، عقل والاترین هدیهای است که خداوند به انسانها عنایت کرده است و بر انسان لازم است که آن را بالا ببرد نه اینکه آن را به زمین بزند.»
ایشان عالم به انساب، تاریخ و اخبار عرب بود. به شام و حبشه سفر میکرد و با اقوام غیر عرب نیز معاشرت و دادوستد داشت و از احوال و عاداتشان اطلاع کافی داشت.
ازدواج با رقیه دختر پیامبر
رقیه و امکلثوم رضیاللهعنهما، دو دختِ گرامی رسول اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم، پیش از بعثت پیامبر، نامزد دو پسر ابولهب عموی پیامبر بودند. رقیه به نکاح عتبهبن ابیلهب و امکلثوم به نکاح عتیبهبن ابیلهب درآمدند. ابولهب با وجود اینکه عموی پیامبر بود، اما بعد از اعلام نبوت از جانب پیامبر، به دشمن سرسخت آنحضرت تبدیل شد و او و همسرش امجمیلبنت حرب به پسران خود دستور دادند تا دختران پیامبر را طلاق دهند و آنها نیز این کار را کردند.
بعد از این واقعه، حضرت عثمان از رقیه پیامبر خواستگاری کرد؛ آنحضرت موافقت کرد و رقیه را به نکاح ایشان درآورد. امالمؤمنین خدیجه کبری رضیاللهعنها رقیه را به نزد شوهرش عثمان در حجله برد. شاعری درباره این دو زوج چنین سروده است: «أحسن زوجین رآهما انسان/ رقیه و زوجها عثمان؛ نیکوترین همسرانی که انسانی آنان را دیده است، رقیه و همسرش عثمان هستند.»
روایت شده است که رسول اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم روزی به نزد دخترش رقیه تشریف برد، درحالیکه وی سر همسرش عثمان را میشست. رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم فرمود: «یا بنیّه أحْسِنی إلی أبیعبدالله فإنه أشبه أصحابی بی خُلُقاً؛ دخترم با [همسرت] ابوعبدالله خوبی کن؛ زیرا او از نظر اخلاق بیشتر از دیگر یارانم به من شباهت دارد.» خداوند از رقیه پسری بهنام عبدالله به عثمان عنایت کرد، به همین علت با کنیت ابوعبدالله شهرت یافت. عبدالله دو سال قبل از هجرت در مکه مکرمه به دنیا آمد و در سفر هجرت به حبشه همراه والدینش بود و در سال چهارم هجری بر اثر زخم و جراحتی که در صورت و نزدیک چشمش ایجاد شده بود، در مدینه منوره رحلت کرد.(صلابی، عثمانبن عفان:)
هجرت به حبشه
بعد از آنکه آزار و شکنجههای قریش بر مسلمانان در مکه شدت یافت، حضرت عثمان با اجازه پیامبر همراه همسرش رقیه از مکه به حبشه هجرت کرد. رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم درباره هجرت عثمان و همسرش فرمود: «صحّبهما الله، إنّ عثمان لأول من هاجر إلی الله بأهله بعد لوط؛ خداوند همراهشان باد، عثمان اولین کسی است که بعد از حضرت لوط علیهالسلام با خانوادهاش در راه خدا هجرت کرد.»(صلابی، عثمانبن عفان: ۳/۲۴)
زمانی که مسلمانان برای شرکت در غزوه بدر از مدینه بیرون آمدند، حضرت رقیه سخت بیمار بود، به همین خاطر حضرت رسول به حضرت عثمان گفت که در مدینه بماند و از همسرش مراقبت کند. زمانیکه مسلمانان پیروزمندانه از بدر بازگشتند، حضرت رقیه رحلت کرده بود و عثمان از این حادثه سخت پریشان بود.
رسول اکرم پس از این واقعه، دختر دیگرش امکلثوم را به نکاح عثمان درآورد. ابوهریره رضیاللهعنه روایت میکند که رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم کنار درب مسجد ایستاد و فرمود: «ای عثمان! این جبرئیل است به من خبر داد که خداوند امکلثوم را در مقابل مهریهای همانند مهریه رقیه به نکاح تو در آورده است.»
امالمؤمنین عائشه رضیاللهعنها روایت میکند وقتی رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم امکلثوم را به نکاح عثمان درآورد، به امّایمن گفت: دخترم امکلثوم را آراسته کن و نزد عثمان ببر. او نیز چنین کرد. آنحضرت روز سوم نزد امکلثوم رفت و از وی پرسید: «یا بنیّه کیف وجدت بعلک؟ دخترم همسرت را چگونه یافتی؟» امکلثوم فرمود: «خیر بعلٍ؛ همسری خوب و شایسته.»(السیره النبویه لأبیشهبه:۲/۲۳٫ به نقل از دکتر صلابی)
امکلثوم هم به سبب بیماری در سال نهم هجری از دنیا رفت. عثمان از فراق امکلثوم بسیار غمگین و متأثر بود. رسول خدا وقتی غم و اندوه و دلشکستگی عثمان را مشاهده کرد، به نزد او رفت و فرمود: ای عثمان اگر دختر سومی داشتم او را هم به نکاح تو در میآوردم.(الهیثمی، مجمع الزواید: ۹/۸۳)
عصمهبن مالک میگوید: «لما ماتَتْ بنت رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم تحت عثمان، قال رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم: زَوِّجوا عثمان لو کان لی ثالثه لزَوّجته و ما زَوّجته إلا بوحی من السماء؛ زمانیکه دختر رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم که در نکاح عثمان بود، درگذشت، آنحضرت فرمود: به عثمان زن بدهید، اگر من دختر سومی داشتم، او را هم به نکاح عثمان درمیآوردم، و من این کار را نمیکردم مگر با وحی از آسمان.»(رواه الطبرانی)
ابنعساکر از حضرت علی رضیاللهعنه روایت میکند که فرمود: «سمعت النبی صلّیاللهعلیهوسلّم یقول لعثمان: لو کان لی اربعین ابنه لزَوّجتک واحدهً بعد واحده حتی لا تبقی منهنّ واحده؛ از نبی اکرم شنیدم که فرمود: ای عثمان اگر من چهل دختر داشتم آنها را یکی پس از دیگری به نکاح تو در میآوردم تا اینکه یکی از آنها باقی نمیماند.»
همچنین حضرت رسول درباره حضرت عثمان فرمود: «یُقتلُ هذا مظلوماً، و أشار إلی عثمان؛ این شخص مظلومانه کشته میشود و بهسوی عثمان اشاره کرد.»(رواه الترمذی و احمد)
فعالیت اقتصادی و مشارکت در امور اجتماعی و عامالمنفعه
سیدنا عثمان ذیالنورین از ثروتمندان قریش بود و خداوند به او سرمایه و اموال زیادی عنایت کرده بود، و او نیز این اموال را در راه خشنودی خدا و رسولش مصرف میکرد. در هر کار خیر از همه پیشی میگرفت، و از اموالش انفاق میکرد و از فقر و کم شدن مال و سرمایه هراسی نداشت. رسول اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم هنگامیکه به مدینه منوره آمد دید که آب شیرین برای استفاده مردم کم است و بهجز بئر رومه آب شیرین دیگری در مدینه یافت نمیشد. بر همین اساس فرمود: «من یشتری رومه فیجعل دلوه مع دلاء المسلمین بخیر له منها فی الجنه؟ کیست که چاه رومه را بخرد و خود را با مسلمانان در استفاده از آن مساوی قرار دهد، در مقابل خیری که برای او در بهشت است؟»(رواه النسائی) و در روایتی آمده است که رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم فرمود: «مَنْ حَفَرَ رُومَهَ فَلَهُ الْجَنَّهُ؛ کسی که چای رومه را حفر کند برای او بهشت است.»(رواه البخاری)
حضرت عثمان این چاه را خریداری و برای استفاده مسلمانان وقف کرد. مالک چاه رومه شخصی از قبیله بنیغفار بود. رسولالله به او گفت: آیا این چشمه را در مقابل چشمهای در بهشت میفروشی؟ آن مرد گفت: یا رسولالله من و فرزندانم چیزی بهجز همین چاه نداریم! این خبر به عثمان رسید، پس آن را به مبلغ ۳۵ هزار درهم خرید و برای مسلمانان وقف کرد.(تحفه الأحوذی بشرح سنن الترمذی: ۱۰/۱۹۶)
در روایتی دیگر ذکر شده است که این چاه مال یک یهودی بود که آبش را به مسلمانان میفروخت. حضرت عثمان آن را به بیست هزار درهم خرید و برای مسلمانان وقف نمود.(فتحالباری: ۵/۴۰۸)
بعد از آنکه رسول اکرم صلّیالله علیهوسلّم در مدینه منوره مسجد ساخت و مردم برای نمازهای پنجگانه و استماع خطبههای آنحضرت در مسجد جمع شدند، مسجد گنجایش همه مسلمانان حاضر را نداشت، لذا رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم صحابه را برای خرید زمین کنار مسجد تشویق کرد تا مسجد را گسترش دهد، و فرمود: «من یشتری بقعه آل فلان فیزیدها فی المسجد بخیر له منها فی الجنه؟ چه کسی قطعه زمین فلان خانواده را میخرد و آن را به مسجد میافزاید در مقابل عوضی بهتر از آن در بهشت؟» پس از این اعلان حضرت عثمان آن زمین را به بیست یا بیستوپنج هزار درهم خرید و به مسجد افزود.(سنن النسائی: ۲/۷۶۶)
در سال نهم هجری هنگامیکه رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم خواست به غزوه تبوک برای مقابله با رومیها برود، صحابه را برای تجهیز لشکر تبوک تشویق کرد. هر یک از صحابه به قدر استطاعت و توانش در این امر مشارکت نمود. رسول اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم فرمود: «من یُجهّز هؤلاء و یغفر الله له؟ چه کسی اینها را مجهز میکند تا خداوند او را مغفرت کند.» حضرت عثمان به محض شنیدن این ندای رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم به تجهیز لشکر پرداخت. ابنشهاب زهری روایت میکند که حضرت عثمان ۹۴۰ شتر و ۶۰ اسب تقدیم کرد و دههزار دینار آورد و جلوی رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم گذاشت. رسولالله دینارها را زیر و رو میکرد و میفرمود: «ما ضرّ عثمان ما عمل بعد الیوم؛ آنچه عثمان پس از امروز انجام دهد به او ضرری نمیرساند.»
امام بخاری از عبدالرحمن سلمی روایت میکند زمانیکه عثمان در خانهاش در مدینه توسط شورشیان در محاصره بود، از بالای دیوار بهسوی مخالفین نگاه کرد و فرمود: «أَنْشُدُکُمُ اللهَ وَلَا أَنْشُدُ إِلَّا أَصْحَابَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَنْ حَفَرَ رُومَهَ فَلَهُ الْجَنَّهُ فَحَفَرْتُهَا أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ قَالَ مَنْ جَهَّزَ جَیْشَ الْعُسْرَهِ فَلَهُ الْجَنَّهُ فَجَهَّزْتُهُمْ قَالَ فَصَدَّقُوهُ بِمَا قَالَ؛ شما را به خدا قسم میدهم، و قسم نمیدهم مگر یاران پیامبر را؛ آیا شما نمیدانید که رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم فرمود: کیست که چاه رومه را حفر کند تا برای او بهشت باشد؟ پس من آن را حفر کردم. آیا شما نمیدانید که رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم فرمود: کیست که لشکر عسره را تجهیز کند تا برای او بهشت باشد؟ پس من آنها را تجهیز کردم. تمام آنان ایشان را تأیید کردند.»(فتحالباری: ۷/۶۷٫ خلفاءالرسول: ۲۵۰٫ صواعقالمحرقه:۱۰۹)
فضایل ذیالنورین
پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوسلّم فرمود: «لکل نبی رفیق فی الجنه و رفیقی فیها عثمان؛ هر پیامبر رفیقی در بهشت دارد، و رفیق من در بهشت عثمان است.»(رواه الترمذی و ابنماجه)
حضرت عایشه رضیاللهعنها میگوید که رسول اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم به عثمان فرمود: «یا عثمان إن الله مقمصُکَ قمیصاً، فإن أرادک المنافقون علی خلعه فلا تخلعه حتی تلقانی؛ ای عثمان خداوند به تو پیراهنی میپوشاند، اگر منافقین بخواهند آن را از تنت بیرون بیاورند آن را از تنت بیرون نیاور تا آنکه با من ملاقات کنی.»(رواه احمد و ترمذی و ابنماجه) این قول پیامبر اکرم به خلافت حضرت عثمان اشاره داشت.
در روایت دیگری امالمؤمنین عائشه میفرماید: هنگامیکه حضرت عثمان بر پیامبر وارد شد حضرت رسول صلّیاللهعلیهوسلّم لباسهایش را جمع کرد [پاهایش را پوشاند] و گفت: «أَلَا أَسْتَحِیی مِنْ رَجُلٍ تَسْتَحِییْ مِنْهُ الْمَلَائِکَهُ؛ آیا از کسی که فرشتهها از او شرم میکنند شرم نکنم؟»(متفقعلیه)
در جایی دیگر میفرماید: «إن الله تعالی أوحی إلیّ أن أُزوّج کریمتی ـ رقیه و امکلثوم ـ من عثمان؛ خداوند به من وحی کرد که دو دختر گرامیم ـ رقیه و امکلثوم ـ را به عقد عثمان درآورم.»(رواه الخطیب عن ابنعباس)
در سال ششم هجری هنگامیکه پیامبر و صحابه برای ادای مناسک حج عازم مکه شدند و با ممانعت کفار روبهرو شدند، حضرت عثمان سفیر پیامبر به نزد اهل مکه بود. ایشان در حال مذاکره با مشرکین مکه بود، که کسی به پیامبر و یارانش خبر داد که مشرکین عثمان را شهید کردهاند. رسول اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم برای گرفتن انتقام خون عثمان از صحابه بیعت گرفت و یکی از دو دستش را در دست دیگر قرار داد و گفت که این بیعت از جانب عثمان است.
حضرت ابوهریره رضیاللهعنه میفرماید: عثمان دو بار بهشت را از نبی اکرم صلّیاللهعلیهوسلّم خرید؛ یکبار زمانیکه بئر رومه را حفر نمود، و دوم زمانیکه جیش عسره را تجهیز کرد.
برای حضرت عثمان فضایل بسیار دیگری نیز بیان شده که در مواردی ویژه ایشان و در مواردی بین ایشان و دیگر خلفا و کبار صحابه مشترک است.
نوشتۀ خدارحم لکزاییبهادری، مدیر مسئول مجله
چاپ شده در شمارۀ ۵۷-۵۸ مجلۀ ندای اسلام
2 Comments
فریدی
فارغ از جانبداری های غیر علمی , به راستی چه شد که صحابه رسول الله دست به هم دادند و حضرت عثمان را از پا انداختند ؟ و یا از شورشیان حمایت کردند ؟مگر امت می تواند بر باطل جمع شود ؟
ندای اسلام
سلام علیکم ممنون از اینکه نظرتان را ارائه کردید.