سفرنامۀ پیشِ رو گزارش سفر علامه محمدتقی عثمانی به عراق در سال ۱۹۸۴م./ ۱۳۶۳ش. است. با توجه به اینکه در این سفرنامه تاریخ باشکوه گذشته عراق به تصویر کشیده شده و اماکن تاریخی، مراکز علمی و شخصیتهای برجستۀ علمی و سیاسی آن معرفی شده و اوضاع سیاسی و اجتماعی گذشته و حال آن مورد بررسی قرار گرفته است، مناسب دیدیم با ترجمۀ این سفرنامه اطلاعات مهم تاریخی، سیاسی و اجتماعی گذشته عراق را با تحلیل علامه عثمانی در اختیار خوانندگان گرامی قرار دهیم.
سرزمین عراق در طول تاریخ اسلام، جایگاه ویژهای نزد مسلمانان داشته است؛ عراق پس از مدینۀ طیّبه، بهمدت چند قرن مرکز حکومت اسلامی جهان بوده است، و بعد از حرمین شریفین، مساجد و مدارس دینی عراق، مراکز علمی ـ فرهنگیِ جهان اسلام بودهاند و بغداد پایتخت این حکومت اسلامی، صدها سال مرکزیت سیاسی، علمی و فرهنگی جهان اسلام را بهدست داشته و خاستگاه و زیستگاه شخصیتهای برجستهای بوده است.
زمانیکه مسلمانان عراق را فتح کردند، بغداد شهر قابل توجهی نبود. در زمان کسرا در غرب دجله روستای کوچکی بود. میگویند که کسرا این منطقه را به غلامِ بتپرستی هدیه داد. اسم بتی که آن غلام پرستش میکرد «بغ» نام داشت و او پس از تحویل گرفتن این منطقه گفت: «بغ داد»؛ یعنی بغ این منطقه را به من داد. بههمینخاطر بسیاری از علما گفتن اسم بغداد را برای این شهر مناسب نمیدانستند.
رفتهرفته بغداد مهد فرهنگوتمدن و علوموفنونِ مسلمان قرار گرفت؛ آنچنان که در دنیا کمنظیر بود.
بههمراه راهنما برای بازدید از مسجد، مدرسه و مقبرۀ شیخ عبدالقادر گیلانی رفتیم. شیخ عبدالقادر گیلانی در گیلان از استانهای شمالی ایران متولد شد و در هجده سالگی تقریباً در سال ۴۸۸هـ به بغداد آمد و همینجا زیست. در همان سال که شیخ عبدالقادر به بغداد آمد، امام غزالی رحلت کرد. این حکمت بالغه و قدرت الهی بود. سالی که امام غزالی از بغداد رختِ سفر آخرت بست و این شهر از وجود یک مصلح محروم شد، الله تعالی بهجایش شیخ گیلانی را به این منطقه سوق داد.
از میان آنها با دیدن یک نسخۀ خطی حالت عجیبی به من دست داد که قلم از وصف آن ناتوان است؛ و آن وقتی بود که من در حال نگاه کردن به یک نسخۀ خطیِ تفسیری بودم که ناگهان مسئول کتابخانه نسخۀ خطی دیگری به من نشان داد و آن «مفردات القرآن» امام راغب اصفهانی بود. برخی از کلمات به علت پخش شدن جوهر روی آنها ناخوانا بود؛ گویی روی کتاب آب ریخته بودند. من در همین حال که این نسخه را نگاه میکردم، مسئول کتابخانه توجه مرا بهسوی تابلویی که بالای آن نصب شده بود، جلب کرد؛ در آن تابلو این عبارت نوشته
شده بود: «لقد انتشلتُ هذا الکتاب من نهر دجله بعد أن رماه التتر، و ذالک سنه ۶۵۶هـ و انا الفقیر إلیه تعالی عبداللهبن محمدبن عبدالقادر المکی؛ من این کتاب را از نهر دجله گرفتم، زمانی که تاتارها آن را به داخل دجله پرتاب کردند و این در سال ۶۵۶ بود و من فقیر الی الله محمدبن عبدالقادر مکی هستم.
با دیدن این جملات، واقعات تلخ و دلخراش ۷۵۰ سال قبل برایم تداعی شد. در کتابهای تاریخ آمده است زمانیکه مغولها بغداد را گرفتند، با کتابهای مسلمانان بر رودخانۀ دجله پل ساختند و نیز بر اثر پخش شدن جوهر کتابها در آب دجله، رنگ آب دجله سیاه شد. در آن زمان چه منابع ارزشمندی از خزانۀ علم و حکمت در آتش بربریت سوخت و نابود گشت. تفصیل آن را جز خدا کسی نمیداند. اما این نسخۀ خطی، امروز نیز بر وقوع آن حوادث تلخ شهادت میدهد.
بعد از بازدید از مدرسه و مسجد شیخ عبدالقادر گیلانی، غروب همان روز به «مقبرۀ باب الدّیر»، قبرستان قدیمی شهر رفتیم. در آن چهاردیواری، معروف کرخی، جنید بغدادی و سَرِّی سَقَطی رحمهمالله کنار هم آرمیدهاند و بدین ترتیب سعادت حضور بر مقبرۀ این بزرگواران هم نصیبم شد.
متن کامل این سفرنامه را در شمارۀ ۷۴-۷۵ مجلۀ ندای اسلام بخوانید
نوشتۀ علامه محمدتقی عثمانی
ترجمۀ محمد ذاکریفر