دین همواره مورد ظلم و سوءاستفاده بوده است. در طول تاریخ همیشه در کنار مؤمنان واقعی به ادیان، دو گروه دیگر هم وجود داشته است که یکی به نام ترویج دین و دیگری به نام مبارزه با دین ارتزاق میکرده است و راهبرد هر دو گروه یکی بوده است و آن اینکه از دین برای پیشبرد منافع سیاسی و اقتصادی و فکری خود استفاده کردهاند.
واژه “اسلام معتدل” برای اهالی علم و فرهنگ واژۀ آشنایی است. نویسندۀ این سطور برای اولینبار آن را پس از حوادث یازده سپتامبر از زبان دیکتاتور وقت پاکستان پرویز مشرف شنید. اخیراً نیز ولیعهد سعودی آن را مطرح کرده و تحت عنوان بازگشت به “اسلام اعتدالگرا” به یک سری اصلاحات اجتماعی در عربستان سعودی دست زده است. (گر چه اهداف این اصلاحات تحت عنوان بازگشت به اسلام معتدل جای بحث دارد.)
درواقع اصطلاح اعتدالگرایی وصفی است که بهمحض رد کردن آن، اذهان متوجه اصطلاح مقابل آن یعنی “تندروی” میشوند و تندروی از مقولههایی است که هیچ روشنفکری در جهان حاضر نیست از آن دفاع کند و تبعات دفاع از آن را بپذیرد. بههمینجهت نظریۀ اسلام اعتدالگرا بهطور قابل توجهی مورد استقبال روشنفکران در سطح جهان اعم از مسلمان و غیر مسلمان قرار گرفته است. در سطح جهان مراکز مختلفی برای ترویج اسلام اعتدالگرا و مقابله با اسلام تندرو مشغول فعالیت هستند. کنفرانسهای مختلفی یکی پس از دیگری در حال برگزاری است و روزانه مقالات و کتب و دیگر محصولات فرهنگی در این راستا تولید و عرضه میشود.
اما مقاله کوتاه و وزین پروفسور قدرت بلبل، رئیس دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه ییلدریم بایزیدِ آنکارا تحت عنوان “گذار معکوس غرب اعتدالگرا به غرب وحشی” باب جدیدی به این مبحث میگشاید. در ابتدای مقاله، ایشان به استعمارگریهای غرب که تنها ظرف یک ربع قرن به دو جنگ عظیم جهانی منجر شد میپردازد؛ جنگهایی که تلفات آنها به هیچ عنوان قابل مقایسه با جنگهای دیگر تاریخ از چنگیز گرفته تا تیمور و اسکندر نیست. به نظر ایشان پس از جنگ جهانی دوم در غرب سیاستگذاری بر اساس محور ارزشهای انسانی مانند آزادی فردی و حقوق بشر و دموکراسی و پلورالیسم مورد توجه قرار گرفت و بهمرور زمان به تشکیل اتحادیۀ اروپا منجر شد و بدینترتیب نوعی آرامش و ثبات نسبی در اروپا و مناطق دیگر جهان بهوجود آمد.
اما به زعم پروفسور قدرت، دنیای غرب از تاریخ خود عبرت نگرفته و یا شاید تاریخش را فراموش کرده است و در یک روند کاملاً معکوس در حال گذار از “غرب اعتدالگرا” به “غرب وحشی” است. بنابراین بار دیگر بشریت در آستانۀ ورود به جهانی با محوریت تهدید است. ایشان در این زمینه به اظهارات مقامات غربی اشاره میکند که هر از چندگاه بزرگتر بودن دکمههای سلاحهای اتمی و شیمیایی خود را به رخ یکدیگر و سایر رقبا میکشند و از اینکه چه کسی زودتر از بقیه میتواند دکمههایش را فشار دهد، بهصراحت سخن میگویند.
نمونۀ دیگر این روند خطرناک از نگاه پروفسور قدرت، وضعیت احترام به حقوق بشر و تنوع فرهنگی و آزادی عقیده و سبک زندگی متفاوت در جوامع غربی است که سیری قهقرایی در پیش گرفته است. بهطوریکه موج اسلامستیزی و تنفر از مسلمانان و غیر سفیدپوستان در این جوامع بهطور واضح احساس میشود. در این زمینه ایشان به گزارش اخیر مجله اشپیگل آلمان ارجاع میدهد که در آن براساس آمارهای وزرات کشور آلمان در سال ۲۰۱۷ آمده است که بیش از ۹۷۵ مورد حمله فقط علیه مسلمانان در آلمان صورت گرفته است. البته این امر تنها منحصر به کشور آلمان نیست. ضمن اینکه بهزعم ایشان در خیلی از موارد این اتفاقات بی سروصدا مختومه میشوند. بههرحال اخیراً انسانهای با سبک زندگی مختلف و عقاید متفاوت در آمریکا و اروپا بهشدت احساس ناامنی میکنند. ایشان یادآور میشود که اگر ۱۰ درصد این حملات علیه یهودیان و مسیحیان در کشورهای شرقی و آمریکای لاتین و یا کشورهای مسلمان انجام میشد، چه آشوبی که در غرب علیه آن بهپا نمیکردند. مهمتر از این هیچ نقطهای از دنیا بهاندازه غرب برای گروههای تروریستی جای امن نیست. درحالیکه پناهندگان و آوارگان بهسختی میتوانند در این کشورها پناهنده شوند، گروههای تروریستی فراوانی با دعوتنامۀ خود غرب در کشورهای غربی زندگی میکنند. البته ایشان تأکید دارند که این شیوهها نباید الگویی برای جوامع شرقی و دنیای اسلام قرار گیرد.
نقطۀ دیگری که پرفسور قدرت به آن اشاره دارند، روند روبهرشد احزاب افراطی و فاشیستی و نژادپرست از یکسو و زوال احزاب اعتدالگرا و دموکرات در جوامع غربی از سوی دیگر است؛ بهطوری که در چندین کشور، احزاب تندرو تا سطح قرار گرفتن احزاب ائتلافی در دولتها حضور دارند و بهنوعی در سیاستگذاری این کشورها تأثیرگذار شدهاند. ضمن اینکه در تعدادی از این کشورها از جمله ایالات متحدۀ امریکا رهبرانی روی کار آمدهاند که از عقل سلیم کمتر بهره دارند و تفاوتهای فرهنگی و مذهبی جوامع خود و نیز همسایگان و دیگر کشورها را مورد تهدید قرار دادهاند و این در حالی است که پس از پایان جنگ سرد در سال ۱۹۸۹ میلادی یکی از نویسنگان شهیر غرب فرانسیس فوکویاما در کتاب مشهورش “پایان تاریخ و آخرین انسان” از پیروزی لیبرالیسم به عنوان “پایان تاریخ” یاد کرده بود.
پروفسور قدرت تأکید میکند که پایان واقعی تاریخ زمانی خواهد بود که غرب در یک گذار معکوس به وحشیگری سابق خود برگردد و این عملاً زمانی اتفاق خواهد افتاد که هدایت بمبهای اتمی و سلاحهای شیمیایی به دست جریانهای افراطی فوق بیفتد. به اعتقاد ایشان با توجه به اینکه سلاحهای فعلی بسیار پیشرفتهتر و مخربتر از سلاحهای مورد استفاده در جنگ جهانی اول و دوم هستند، کنترل این سلاحها در غرب توسط کسانی که مخالفان و دگراندیشان را نه تنها با چشم برابری، عدالت، آزادی و حقوق بشر نمیببیند، بلکه آنها را در جایگاه انسان هم قرار نمیدهند، تصویری بسیار جهنمگونه از جهان ترسیم میکند. لذا در صورت استفاده از این سلاحها چیزی کمتر از وقوع قیامت برای جهان نمیتوان متصور شد.
در این زمینه پروفسور قدرت به مقالات آیندهنگرانۀ برخی آیندهپژوهان توجه میدهد که از وضعیت فعلی بهعنوان “قیامت را از دست خداوند گرفتن” و یا “خداوند را به قیامت مجبور کردن” یاد میکنند.
ایشان به اندیشمندان غربی یادآور میشود که در برابر اقدامات مغایر با حقوق بشر، آزادیها و ارزشهای بینالمللی علیه تفاوتها در کشورهایشان سکوت اختیار نکنند، زیرا تندروان غربی سابق نیز ابتدا از نسلکشی یهودیان و دگراندیشان شروع کردند و سپس کشورها و مناطق خود را به آتش کشیدند. ضمن اینکه این افراطگرایی نه تنها کشورهای غربی مربوطه بلکه کل جهان را تهدید میکند.
بنابراین افول احزاب آزادیخواه، و دموکرات نه فقط برای آینده اروپا نگران کننده است، بلکه طبق آنچه تاریخ قرن بیستم شاهد آن است، تأثیرات و تبعات یک اروپای تسلیم شده به جریان های افراطی خدا بداند تا کجا ادامه یابد.
در پایان مقاله، پروفسور قدرت معتقد است درحالیکه روند و تهدیدی که در غرب جریان دارد به مرحله هشدار رسیده است بهجای “غرب اعتدالگرا” به اشتباه مباحث مربوط به “اسلام اعتدالگرا” در دستور کار روشنفکران غرب و جوامع مسلمان قرار دارد. ازاینرو، ایشان اقشار آزادی خواه و صلحطلب در کل دنیا را برای تلاش برای یک “غرب اعتدالگرا” در راستای برپایی صلح جهانی فرامیخواند.
نوشتۀ دکتر عبدالمقسط بنیکمال ـ آنکارا/ شمارۀ ۷۱-۷۲ مجله